دی یعگوب   2013-10-11 13:30:37

منیرو روانی پور داستان " دی یعگوب" را در مجموعه داستان های "سیریا سیریا" تقدیم کرده است به بانو سیمین دانشور.
راوی دختر بچه ای به نام " مریمی" است. دختر بچه ای روستایی که تحت تاثیر "دی یعگوب " پیرزن سنت شکن روستا قرار دارد. مکان داستان روستایی کنار دریاست . دی یعگوب که سه پسرش از دریا بازنگشته اند به همه چیز شک میکند . سنت های مردمانش را زیر پا می گذارد، حنا نمی بندد ، وقتی باد نمی وزد پنهانی قوانین را زیر پا می گذارد، ماهی می خورد و کنار دریا به انتظار نمی نشیند. پیش از این دی یعگوب هر شب برای مریمی قصه می گفت اما حالا که پسرهاش برنگشته اند قصه ای را نیمه تمام گذاشته است. مریمی در آرزوی شنیدن پایان قصه هر روز پیش دی یعگوب می آید و به او نزدیک تر می شود .

در روستا باور دارند : "باد پیرزن" هر سال می آید و پیرزن ها را می کشد و به ساکنان بد دریا می گوید که چند پیرزن را انداخته، اما امسال باد نیامده و همه نگران اند. در این مواقع باید پیرترین زن برود گرسنه وتشنه کنار آب بماند تا بمیرد. مردم نگاهشان به دی یعگوب است که برود و کنار آب بیدار بماند.

از همین داستان:

داد می زنم: " اما دی یعگوب پیرترین پیرها نیست!"

پیکر می گوید: " کافر است...حنا نمی بندد." و دور خودش دوباره می چرخد.

می دوم به طرف کپر دی یعگوب که یک سال است صدا توی گلویش شکسته و خیلی وقت است که شبهای چهاردهم ماه که باید حنا ببندیم تا پریان آبی غصه نخورند ، حنا نمی بندد.

می گفتم:" دی یعگوب دی یعگوب، چرا حنا نمی بندی؟"

می گفت:"حنا ببندم که چه ؟ مگر عروس می آورم."

مریمی سنت شکنی های دی یعگوب را دوست دارد، خودش را هم، حتی بیشتر از ننه اش، اما می ترسد که اگر مردم آبادی راست بگویند چه؟! اگر حق با آنها باشد چه؟

و داستان با ترس وشک مریمی به پایان می رسد. نویسنده در این داستان گرچه سعی کرده حماقت وار بون و ساختگی بودن باورهای خرافی را عیان کند و به آن نیشخند بزند اما آن قدر باهوش است که می داند خلاصی مردم از این باورها و خرافه به این سادگی ها نیست و نیروی قهاری به نام " ترس" اجازه ی رهایی نمی دهد .

"چطور بزرگ می شوم اگر هیچ چیز نباشد که بخوریم و باد پیرزن نیاید ومردان ماهیگیر به دریا نروند و دی یعگوب هر شب ساکنهای بد دریا را بخورد و هیچ کس نداند؟"

از داستان "دی یعگوب"


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات